فصل هفتم
موضوع معاد به طريق سير تكامل
كليات
به طور كلي معتقدين به معاد از طريق سير تكامل من حيثالمجموع كساني هستند گويند: خداوند تبارك و تعالي و خالق كل مخلوق، از آنجايي كه حكيم عليالاطلاق و عالم به علم اولين و آخرين ميباشد، مسلم است هيچ خلقي به عبث خلقت نفرموده و نميفرمايد. روي اين اصل هنگامي كه موجودات مختلفة كائنات را به وسيلة علت و معلول و سبب و مسبب ايجاد فرمود، بر حسب حكمت بالغهاش براي هر موجودي در هر موردي بالطبيعه آغاز و انجامي مقرر داشت. زيرا فقط خداوند است كه مطلقاً بدايت و نهايتي ندارد و الا بقية ماخلقالله از اين قاعده مستثنا نيستند و ميبايد با طي فواصلِ بين دو نقطة ابتدا و انتها، به نتيجة غايي برسند. فلذا
- ۹۲فصل هفتم
در امور ديني هم نتيجة غايي براي هر موجودي آن است كه فواصل مقررة بين پيدايش و معاد خود را طي نمايد تا به مُعاد در معاد ابدي اخروي نائل گردد.
البته لفظ « معاد» كه به فارسي « بازگشتگاه » را گويند افادة دو معني ميكند:
۱- همان معني لغوي و اصطلاحي شرعي است كه در فصول معاد جسماني و روحاني و تلفيقي مذكور گرديد.
۲- معني سير تكامل است. يعني طي مدارج براي نتيجة نيل به مرتبة غايي كمال كه همان آخرين مقام وصال به حق است. به مصداق قوله تعالي: «… قالوُا اِنّا للهِ و اِنّا الَيهِ راجِعون »: « گويند ما از خداييم و بيگمان به سوي او بازميگرديم ». (سورة2، آية 156)
چون به عقيدة پيروان سير تكامل، وقتي روح از بدن خارج شود (جز در موارد استثنايي) ۱ ديگر به آن جسم مادي اوّلي برگشت نمينمايد، حتي كساني هم كه به معاد جسماني (اعم از جمع تفرقه يا اعادة جسم) معتقدند، معذلك اكثرشان به قيام جسم
۱- موارد استثنايي مانند قضية عُزَير يا ارميا و قضية ابراهيم(ع) كه در سورة 2، آيههاي 259 و 260 به آن اشاره شده است و امثالهم.
- … سیر تکامل/ کلیات۹۳
تركيبي جديدي مانند جسم سابق يا « قالب مثالي» قائلاند كه از اثر بقاي روح تجسم يافته و محشور ميشود، نه جسد اوّلي كه مرده و فاني شده است.
به هر تقدير، بايد به اين نكته نيز توجه داشت، همانطور كه موجودات كائنات از حيث ماهيت خلقتي مختلف هستند، از حيث سير تكامل هم با يكديگر اختلاف دارند و آغاز و انجام هر قسمتي از اقسام مخلوقات كائنات به طرز مخصوصِ به آن قسمت سپري خواهد شد و يكي از آن قسمتها هم موجودات كرة زمين مورد بحث اين كـتاب است كه مقررات سير تكامل مخصوص به خود دارد بدين توضيح:
هر موجـودي كه در اثر فيـض فياضـيت واجبالوجودي از كتم عدم به وجود ميآيد، ميبايد بدواً به سبب حركت سير صدوري به نقطة طوليِ پيدايشِ موجوديتِ مقامِ اولية خود كه به مناسبتي بر او مقرر است استقرار يافته، سپس از آن نقطه شروع به سير تكامل نمايد.
اما راجع به محل و مقام استقرار موجوديت اولية پس از حركت سير صدوري، صاحبنظران بر دو عقيدهاند:
- ۹۴فصل هفتم
عقيدة اول آن كه:
چون ايجاد موجودات به سبب عليت و معلوليت و تقدم و تأخر زماني و مكاني متفاوت واقع گشته، موجب تفاوت قرب و بعد به مبدأ و شدت و ضعف استعداد ذاتي موجوديت اوليه در بدو پيدايش شده است. كه آن عليت و معلوليت هم جنبة تبعيضي ندارد، بلكه جنبة حكمتي از نظر انتظامات و خواص طبيعتي از نظر اصلاحات، در آن مستتر ميباشد. مضافاً از لحاظ اين كه هدف نهايي مرحلة كمال جهت عموم موجودات بالمآل يكي است، ديگر تفاوت تقدم و تأخر سير تكامـل بيتأثير خواهد بود. از اين رو، هر وجودي در هر مقامي (اعم از عالي و داني) بدواً به وجود آيد، سير تكاملش از همان نقطه شروع ميشود. مـثلاً اگر يك موجـود از اول پيدايش، بشر و يك مـوجود، جـماد باشد، هر يك از همان مقام اولية خود سير تكاملشان شروع ميشود تا به مرحلة نهايي خود كه براي همه يكسان است، برسند.
عقيدة دوم آن كه:
اولاً، به حكم عدل الهي، حركت سير صدوري عموم موجودات در هر مسيري بايد بدون تفاوت باشد.
- … سیر تکامل/ کلیات۹۵
ثانياً، از آنجايي كه حـركات طبيعي هر شـئ اگر از اعلى باشد به ادنى، و اگر از ادنى باشد به اعلى منتهي ميگردد، به همين دليل هم چون حركات سير صدوري موجودات بدواً از مبدأ اعلى آغاز شده قطعاً بايد سير نزولي نمايد تا به ادنى نقطة طولي مسير خود كه مقام پيدايش است انجام يابد و از ادنى به اعلى شروع به سير صعودي تكامل شود. پس موجبات عليت و معلوليت و سبب و مسببيت و تقدم و تأخرِ زماني و مكاني هم به هيچوجه تأثيري در امر نقطة طولي اوّلي پيدايش نخواهد داشت. زيرا هر معلولي گرچه از حيث زمان مؤخر بر علت خويش است، ليكن از لحاظ قرب و بعد به مبدأ يا شدت و ضعف استعداد ذاتي چنين موضوعي كليت ندارد. كما اين كه بسا از معلولات، اقرب و اقوى بر علت خود هستند. مثلاً از يك سنگ، لعل و گوهر و از يك هسته يا يك نهال كوچك، درخت پر بر و از يك بيضه، يك پرندة تيزپر و از يك قطرة مني، يك حيوان و يا يك بشر و از يك بشر عادي، در بعضي اوقات، يك نابغه و يا يك پـيغمبر به وجود ميآيد و امثال ذلك. به علاوه خداوند، عادل و فـيضش عام است. مخصوصاً عموم مخلوق از نظر طبيعت و خلقت و ارتباط با خالق در عرض يكديگر قرار دارند نه در طول يكديگر.
- ۹۶فصل هفتم
عَلى اَی حالٍ، قطعنظر از سنجش ترجيح و مرجحات بين دو عقيدة مذكوره، به طور كلي عموم طبقات موجودات، خواه داني يا عالي با وسايلي كه در اختيارشان گذارده شده، بالاخره بايد سير تكاملي خود را انجام دهند، آنگاه در آخرين مرحلة امكان، هر يك مطابق استحقاق اعمالشان نتيجة غايي ببرند.
اين كه گفته شد « داني » و « عالي » بايد دانست، مراتب داني و عالي مربوط به مدارج اوليه يا بدو پيدايش است ۱ . و الا به حكم عدالتپروري پروردگاري، دورة سير تكامل و هدف نهايي جهت كل مخلوق، يكسان است. چه آن كه، موجوداتي هم كه بدواً بر ادنى مرتبه هستند، چنان مقرر است كه از اثر تحولات و تبدلات و حركات وضعي اتصالي يا انتقاليِ انفصالي متدرجاً به مرتبة عالي برسند. مانند از جماد به نبات و حيوان و بالاتر ارتقا يافتن. يعني تا زماني كه داراي قوة تشخيص و تميز نيك و بد اعمال خود نشدهاند و تكليفي بر آنها وارد نگشته، طبق مقررات تغييرناپذير الهي كه در نهاد طبيعت هر موجودي قرار داده شده، توسط گردش منظم طبيعي ارتقاي تدريجي مييابند. از آن به
۱- آن هم به نظر خلق، نه خالق.
- … سیر تکامل/ کلیات۹۷
بعد هم اعمالشان شاخص سرنوشتشان خواهد بود. چنانكه خواجه حافظ (عليهالرحمه) ميفرمايد: « دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر ـ كي نور چشم من به جز از كشته ندروي ».
عليهذا، مراتب موجودات اوليه از ادني تا اعلي بدينترتيب است:
۱- موجودات « غير ذيحس »: آن كه پس از فاني شدن تحليل ميرود و اثرش به شئ مساوي يا بالاتر از خود ظاهر ميگردد تا متدرجاً به موجودات ذيحس، سپس ذيروح تبديل يابد.
۲- موجودات « ذيروح غير مميز »: آن كه پس از فناي جسم، روحش باقي ميماند و به مقامات بالاتر ارتقاي تدريجي طبيعي مييابد.
۳- موجودات « ذيروح مميز »: آن كه داراي قوة تشخيص بين نيك و بد اعمال خود است و مشمول انجام تكاليف ميباشد.
گردش سير تكامل آنان از آن به بعد از اين قرار است: هر موجود ذيروح مميزي ۱ ميبايد در آن جسم
۱- بعد از اين هرجا « روح مميز » اسم برده شد مراد از روحي است كه داراي تكليف در نيك و بد اعمالش ميباشد.
- ۹۸فصل هفتم
و قالب مادي اوليه كه هست مدارج سير تكامل را از لحاظ جسمي و روحي معاً، طي نمايد تا به آخرين مرحلة كمال جسم و روح برسد. يعني همانطور كه به شاهد عيني مشهود و محسوس است كه هر جسمي از بدو پيدايش هستة حياتي (اگر عايقي پيش نيايد) متدرجاً نمو مينمايد تا به منتها درجة رشد جسمي خود ميرسد، همانطور هم روحش به تناسب تدريجي قواي جسمي، تقويت سير تكامل يافته تا به كمال استعداد ذاتي معنوي خود ميرسد. پس به اين قاعده لازم ميآيد كه موجودات ذيروح كرة زمين، هر يك، جسم و روحشان به قوه و معاضدت يكديگر طي مراحل بنمايند. بديهي است هنگامي كه به كمال خود رسيدند آن وقت جسم، فاني خواهد شد و روح بعد از انجام تشريفات مقدماتي و رسيدگي به حساب و كتاب اعمالش، به سراي جاوداني اعزام گرديده در آنجا نتيجة نيك و بد كردارش مؤبداً خواهد ديد.
اين كه كلمة « مؤبداً » در اينجا يا هر مورد ديگر استعمال شده و ميشود، از قبيل جزا و سزاي ابدي در جنان و جحيم و غيره، همگي مؤبد اعتباري است، يعني تا خدا خواهد و يا تا كائنات باقي است آنها نيز مؤبدند. و الا چنانكه كراراً گفته شده است، ابدِ مطلق فقط ذات واجبالوجود است و بس، كه تا
- … سیر تکامل/ کلیات۹۹
بوده او بوده و تا هست او هست، به مصداق آيات قرآن مجيد من جمله اين آيات: «فَاَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِى النّارِِ لَهُم فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ ـ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّمَواتُ و الاَرضُ الاّ ماشاءَ رَبُّكَ انَّ رَبّكَ فَعّالٌ لِما يُريدُ ـ وَ اَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِى اَلجَنَّةِِ خالِدينَ فيها مادامَتِ السَّمواتُ وَ الاَرضُ اِلاّ ماشاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيرَمَجذُوذٍ»: « و اما كساني كه بدبخت شدند در آتشاند، مر ايشان راست در آن فريادي سخت و نالهاي زار. جاوداناند در آن مادامي كه آسمانها و زمين برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد، بيگمان پروردگار تو انجامدهنده است آنچه را ميخواهد. و اما كساني كه نيكبخت شدند در بهشتانـد، جاوداناند در آن، مادامي كه آسمانها و زمين برپاست، مگر آنچه بخواهد پروردگار تو بخششي قطعنشدني» (سورة 11، آيههاي 106 تا 108). ايضاً «… لا اِلهَ اِلاّ هُوَ كُلُّ شَئٍ هالِكٌ اِلاّ وَجهَهُ الايه»: « نيست خدايي (معبودي) جز او، هر چيزي هلاكشونده است مگر ذات او …» (سورة 28، آية 88). ايضاً «كُلُّ مَن عَلَيها فَانٍ ـ و يَبقَى وَجهُ رَبِّكَ ذوالجَلالِِ وَ الاِكرام»: «هر چه بر آن (زمين) است فاني شود. و باقي ميماند ذات پروردگار تو كه صاحب جلال (بزرگواري) و اكرام (احسان) است». (سورة 55، آيههاي 26 و 27 )
- ۱۰۰فصل هفتم
باري، اين بود كلياتي از مطالب معتقدين به سير تكامل و معاد آن، و در جزئيات هم گرچه عمـوماً به بقاي روح و وجود معاد ايمان دارند، اما راجع به كيفيت معاد منقسم به اقسام مختلفهاي هستند از جمله اقسام زير است كه طي مباحث آتي نگاشته ميشود، انشاءالله.
مبحث اول: سير تكامل ادخالي (از عالم مادي به عالم برزخ).
مبحث دوم: سير تكامل اتصالي (از عالم برزخ به عالم مادي).
مبحث سوم: سير تكامل امتزاجي (به طريق قوس صعودي).
مبحث چهارم: سير تكامل اتحادي (به طريق قوس صعودي و نزولي).
مبحث اول
سير تكامل ادخالي
(از عالم مادي به عالم برزخ)
چنانكه در كليات فوق اشاره شد، هر موجود ذيروح مميزي، اگر در همان جسم و قالب مادي اوليه موفق به سير تكامل گرديد، پس از مرگ روحش به سراي جاودان اعزام گشته، در آنجا ثمرة اعمالش را مؤبداً خواهد برد. و اما اگر حادثه يا علتي، يا تأثير محيط، يا نتيجة عكسالعمل اعمالش يا هر مانع ديگر موجب گردد سير صعودي تكاملياش جسماً يا روحاً يا معاً متوقف شـود، آن وقـت است كه روحـش
- ۱۰۲فصل هفتم/ مبحث اول
حينالمفارقت از بدن مادي، بلافاصله يا با فاصله ۱ ، مستقيماً به عالم برزخ انتقال و ادخال مييابد و در آن عالم است كه به هر ميزان توقف سير تكامل داشته، موجبات جبران مافات در اختيارش گذارده ميشود، بدين توضيح:
با اين كه خداوند متعال عادل و دادگستر است و با هر موجودي به عدل و داد حكم ميفرمايد، ولي از جنبة كريمي و رحيمـي و فضل و احسـان و بندهپرورياش، بر عاصيان و غافلان و گمراهان نيز تا حدودي ارفاق فرموده، عالم برزخ را كه عالم مثال ۲ هم ناميده شده است جهت تلافي گذشتة متوقفين سير تكامل ايجاد، تا از هر جهت حجت تمام شده باشد. در آن عالم مثال براي هر متوقفي، محيطي مانند محيط دنياي مادي محل زندگانياش يا محيط مساعدتري (اگر ايجاب نمايد) توسط نشآت تداخلي از مادي به معنوي، تجسم و دخالت داده، ادخال مييابد. آنگاه تمام وسايل تكميليِ نواقصِ سير تكامل متوقفه را با مهلت كافي و با كمال
۱- منظور از با فاصله اين است: ارواحي كه با مرگ مفاجات يا خودكشي يا جنون و امثالهم، بدن مادي را ترك مينمايند، مدتي به حال سرگرداني و حيراني هستند. اينجاست كه فاصله براي انتقال عالم برزخي حاصل ميشود.
۲- عالم مثال را به اصطلاح حكماي يونان عالم « هورقِليا » گويند، يعني عالمي است غير از عالم ماديات عنصري ( كفايةالموحدين، جلد 3، صفحة 199 و 200؛ كتاب رد تناسخ، صفحة 102، سطر 20 و صفحة 106، سطر 12).
- … سیر تکامل / … ادخالی۱۰۳
تسهيل و بدون رادع و مانع برايش مهيا ساخته، شايد از آن فرصت و مرحمت استفاده نموده رستگار شود ۱ . و الا پس از انقضاي ضربالاجلِ مهلت مقرره، تصفيه حسابش به عمل آمده جهت جزا و سزا يافتنِ اعمالش رهسپار منزلگاه ابدياش در معاد اخروي خواهد شد.
حال كه ذكري از برزخ شد، بيمناسبت نميداند شمهاي از چگونگي برزخ جهت روشني ذهن طالبين بيان نمايد:
برزخ، عالمي است فاصلة بين دنياي مادي و سراي جاوداني كه عاري از ابعاد مكاني و گردش زماني ميباشد. يعني از حيث وسعت مكاني طوري نامحدود است، فرضاً جميع موجودات اولين و آخرين دفعتاً واحده در آن مجتمع گردند، كوچكترين خللي به وسعت و حجم نسبي آن وارد نخواهد شد، چنانكه هر آنچه از خاطرات و مقولات در ذهن و مغز بشر وارد شود، ولو بيش از حد تصور هم باشد، معذلك ممكن است همگي را محفوظ بدارد بدون اين كه در وسعت و حجم مغز، كم و زيادي پديد
۱- چنانكه در سورة 5 ، آية 35 ميفرمايد: « يا ايها الذينَ امَنوا اتقوُا اللهَ وَ ابتغوا اليهِ الوسيلةَ و جاهدوا في سبيلهِ لَعَلَكُم تُفلِحون » اي كساني كه ايمان آوردهايد، از خدا بترسيد و به سوي او وسيله بجوييد، و كوشش كنيد در راه او شايد رستگار شويد.
- ۱۰۴فصل هفتم/ مبحث اول
آيد. و از حيث گردش زماني هـم براي هر فردي از افراد موجودات، بر حسب سرنوشت و استحقاق اعمالش، يك نوع مدت زماني جريان دارد. چنانكه ممكن است مدت يك سال عالم برزخي از لحاظ تطبيق واقعي، با مدت يك سالِ حساب شمسي كرة زمين به اختلاف موارد، متفاوت باشـد. مثلاً از يك سال تا حداقل يك ثانيه مدت زمان كرة زمين، برابر باشد با يك ثانيه تا حداكثر يك سال عالم برزخ ۱ يا بالعكس.
مضافاً تصور نشود كه مدت زمان عالم برزخ، خواه يك ثانية آن برابر يك سال شمسي كرة زمين به شمار آيد يا بالعكس، اثر تخيلات و توهمات ميباشد. يعني مانند رؤياي خيالي خواب نيست كه اگر شخصي فرضاً در خواب، مكان وسيعي با جمعيت كثيري به مدت طويلي بيش از وسعت و مقدار قابل
۱- كما اين كه در قرآن مجيد ميفرمايد: « يُدبِّرُ الامرَ مِن السَماءِ اِلي الاَرض ثُمََّّ يَعرُجُ اِلَيه في يَومٍ كانَ مِقدارُهُ اَلفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدّون »: تدبير كند كار را از آسمان به سوي زمين، سپس بالا رود به سوي او در روزي كه اندازة آن هزار سال است از آنچه شما ميشمريد (سورة 32، آية 5). ايضاً « تَعرُجُ المَلائِكةُ وَ الروحُ اِليهِ في يَومٍ كانَ مِقدارهُ خَمسينَ اَلفَ سَنَةٍ »: بالا روند فرشتگان و روح به سويش در روزي كه اندازة آن پنجاه هزار سال است (سورة 70، آية 4). و در روايت نيز منقول است: « يكي (در مورد روزي كه مقدار آن پنجاه هزار سال است) از حضرت رسول(ص) پرسيد يا رسول الله چه دراز روزي است اين روز (قيامت)؟ رسول(ص) فرمود: به آن كسي (خدايي) كه جان من به دست اوست اين روز بر مؤمن سبك ميشود، حتي بر او سبكتر باشد از نمازي از نمازهاي فريضه كه در دنيا بگزارد ». براي اصل روايت به عربي به مستند 17 مراجعه شود.
- … سیر تکامل / … ادخالی۱۰۵
تصور ببيند، ليكن هنگام بيداري اثر وضـعي از هيچيك آنها باقي نباشد. آري، در آن عالم برزخ كه عالم مثالي است مدار زمان و مكان، روي پاية نشآت معنوي پايدار خواهد بود، نه تجسمات حجم و عدت و مدتِ ماديِ عالم ناسوتي. بعبارةٍاخري از آن نشآت براي هر كس هر چه رخ دهد عين واقع و حقيقت محض است.
اين كه عالم برزخ به اعتباري عالم مثال ناميده شده، بدين مناسبت است: چون هر موجودي در اين دنياي مادي ناسوتي، هنگام مرگ به هر شكل و هيكل و هيئتي باشد به همان كميت و كيفيت در عالم برزخ هويدا خواهد شد، و به هر محيطي هم كه در دنياي مادي براي سير تكامل ناقص داشته در عالم برزخ، محيطي به مثل همان محيط و به همان مدتي كه لازم است عيناً برايش آماده و مجسم ميشود. مثلاً اگر يك بشري زمان طفوليت بميرد، بقية رشد جسمانياش را در عالم برزخ درك خواهد كرد و به همين قياس است ساير موارد.
نكتة ديگر كه بايد مورد توجه قرار داد آن كه: تفاوت بينِ عالمِ دنيايِ مادي با دنياي عالم برزخي (از ادنى به اعلى) به همان نسبت است كه رحم مادر براي جنين و محيط آزاد براي نوزاد؛ همچنين تفاوت نسبي بين ظلمت و نور قياس شود.
- ۱۰۶فصل هفتم/ مبحث اول
البته راجع به عالم برزخ در قرآن مجيد و احاديث و اخبار و ساير كتب مذهبي به حد كافي بيان مطلب شده است:
در قرآن ميفرمايد: « … وَ مِن وَرائِهِم بَرزَخٌ الى يَومِ يُبعَثُون »: « و از پس آنها برزخي (فاصله و مانعي) است تا روزي كه برانگيخته شوند ». (سورة 23، آية 100)
در تفسير صافي از حضرت صادق(ع) روايت شده كه فرمود: « برزخ امري است بين دو امر، و آن ثواب و عقاب ميانة دنيا و آخرت است » ۱ .
در اصول كافي و تفسـير صافي و كـفاية الـموحدين و مجمعالبحرين از حضرت صادق(ع) نقل شده: « همة شما در بهشت هستيد وليكن قسم به خدا ميترسم بر شما در برزخ. گفته شد چيست برزخ؟ حضرت فرمود: آن آرامگاه است هنگام مرگ تا روز محشر » ۲ .
ايضاً در مجمعالبحرين از حضرت صادق(ع) نقل شده كه فرمود: « ميترسم بر شما از وحشت برزخ،
مبحث دوم
سير تكامل اتصالي
(از عالم برزخ به عالم مادي)
مطالب مبحث دوم نيز از كلي و جزئي كَانَهُ در مبحث اول مذكور گرديده، با اين تفاوت كه گويند: به جاي اين كه وسايلِ تكميلِ نقصِ سير تكامل متوقفين در عالم مثاليِ برزخ فراهم شود، در همين دنياي ماديِ محلِ وقوعِ اعمالِ گذشته مهيا خواهد شد. چون كه درويدن هر كشتي در مزرعة محل آن كشت خواهد بود، بدين تفصيل:
• بين روح متوقفة عالم برزخ و روح موجودة ديگري كه در جسم مادي دنيوي است به مدتي كه مقرر است
- ۱۱۰فصل هفتم/ مبحث دوم
(اعم از مادامالعمري جسم مادي يا بيش و كم از آن) توسط رشتة ارتباط معنوي (مانند ارتباط سيم برق و غيره) ارتباط اتصالي برقرار ميگردد، تا بدان وسيله هر گونه لذايذ و آلام و موجبات تحصيلات اكتسابيِ استكمالي كه جهت آن موجود جسمي پيش ميآيد بر روح برزخي اثر بگذارد، بدون اين كه روح موجود جسمي از آن ارتباط اطلاعي داشته باشد يا احساس دوئيتي بكند. زيرا لذايذ و آلام و ساير پيشامدهاي موجود جسمي مربوط به مقدرات خودش است. النهايه، طبق موازين مراحل استكمالي كه به امر و حكمت خداوند از نظر استعداد ذاتي طرفين مقرر است، روح برزخي از نشآت اتصالي روح موجود زميني استفادة سير تكامل مينمايد، نه مانند دو روح در يك جسم كه از محالات است. چنين ارتباط اتصالي هم از آن جهت است تا شايد روح برزخي، توفيق سير تكامل بيابد، و الا پس از انقضاي مهلت مقرره مشمول تصفيه حساب براي جزا و سزاي ابدي خواهد شد.
• اتصال روح برزخي به روح جسمي زميني، جنسيت و سنخيت عالم مادي طرفين شرط نيست. چرا كه امكان دارد بر حسب استحقاق اعمال گذشتة روح برزخي، به موجودي از روح جسمي مادي مساوي يا مافوق و يا مادون خود اتصال يابد (مثلاً بشر به بشر يا بشر به حيوان يا حيوان به بشر و امثالهم).
مبحث سوم
سير تكامل امتزاجي
(به طريق قوس صعودي)
معتقدين به اين عقيده چنين گويند:
اولاً، به طوري كه كراراً در اين كتاب متذكر گرديده، هستة جوهري هر موجودي از موجوداتِ عالمِ ماديِ كرة زمين پس از اين كه توسط عليت و معلوليت قوس نزولي از مبدأ اعلى به ادنى نقطة پيدايش اولية خلقتي موجود گشت، بايد به حكم خواص حكمت و مقتضيات طبيعت كه از خالق كل مخلوق به تقدير تغييرناپذيرش در خلقت او مقرر گرديده، تحت انتظامـات منظم به طور حـركتِ
- ۱۱۲فصل هفتم/ مبحث سوم
جوهريِ اتصاليِ قوسِ صعودي، بدواً از ادنى به اعلى (مانند جماد به نبات و نبات به حيوان) به تركيب امتزاجي طي مراتب نمايد تا به مرتبة بشري برسد و از مرتبة بشري هم پس از اين كـه بالغ و عـاقل و رشيد و مميز گرديد، بـايد هزار عالم طي كنـد تا به عالم هزار و يكمي كه عالم كمال و مقام وصال است به حق و حقيقتِ نقـطة وحدتِ وحدانـيت واصل گردد، بلكه ادغام شود ۱ . هرگاه موفق نشـد هزار عالم معهود را در همان قالب اولية بشري به اتمام رساند، آنگاه به عالم برزخ منتقل گشته به همان ترتيبي كه در مبحث اول و دوم همين فصل يادآور شده، يا به طريق ادخالي از عالم مادي بـه عالم برزخ و يا به طريق اتـصالي از عالم برزخ بـه عالم مادي، با در نظر گرفتن همان ضربالاجل مخصوص، ميبايد تتمة سـير تكامل را انجـام دهد و الا مشمول تصفيه حساب و جزا و سزاي ابدي خواهد بود.
اين كه اشاره به مبحث اول و دوم شده بدين منظور است كه بعضي معتقدند جريان سير تكامل به طريق مبحث اول ميباشد، و بعضي ديگر به طريق مبحث دوم صحيح ميدانند، العِلمُ عِندَالله.
۱- مستند 22.
- … سیر تکامل / … امتزاجی۱۱۳
ثانياً، حركت قوس صعودي موجودات از ادناي آن، كه علماي فن آن را جماد (يا اگر پايينتر از جماد هم باشد در حكم جماد دانند) تا نبات و حيوان به طور فردي نيست كه تصور شود هر فرد از افراد آنها به يك فرد بالاتر از خود تبديل ميشود. مثلاً يك پارچه سنگ به يك برگ نبات، و يك برگ نبات به يك حيوان و يك حيوان به يك فرد بشر تبديل نخواهد شد، چون كه هيچيك از حيث تعداد افراد و دوام عمر با يكديگر مساوي نيستند. زيرا فردفرد سنگريزههاي بياباني كه هر يك ممكن است سالهاي متمادي در آن حالـت باقي باشند با فردفرد علف صحرايي كه هر ساله در بهار روييده و در پاييز خشك و نابود ميگردند، و يا فردفرد همان علف صحرايي در مقابل فردفرد حيوانات كه مغايرت فاحش از لحاظ عدد شماري و دوام عمر با يكديگر دارند، همچنين نوع بشر كه از حيث عدد كمتر از جنس مجموع ساير حيوانات و از حيث دوام عمر بيشتر از اغلب آنهاست، معقول نيست فردفرد هر حيوان (اعم از حشره و غيره) به فردفرد نوع بشر تبديل گردد. حتي ميتوان گفت فرضاً افراد نوع بشر از اول تا آخر اگر با هم جمع شوند، معذلك در مقابل يك قسمت از حشره كفايت نميدهند تا چه رسد به بقية حيوانات، و قسعليهذا ساير طبقات.
- ۱۱۴فصل هفتم/ مبحث سوم
بنابراين، حركات قوس صعودي مواد فوق به طريق حركت وضعي اتصالي است (مانند پيدايش اولي تا به انتهاي رشد جسـمي خود رسيـدن) نه به طريق حركت انتقالي انفصالي، تا توهم شود كه نفس اشياي مادة اوليه عيناً به مادة بعدي منتقل ميگردد. پس بايد دانست بدواً ماية جوهري حياتي مادة جمادي، بعد از تأثيرات منظم طبيعي و تحولاتِ حركاتِ وضعيِ اتصالي و طي مراحل تكميلي، هنگامي كه به آخرين مرحلة قابلي توليدي مادة نباتي رسيد، آنگاه از اثر ترشح آن ماية حياتي توليدي كه در آن هست، نبات به وجود ميآيد و توليد ميشود. مانند تحولات طبيعي شيئاً بعدِ شئٍ اشيايي از جماد كه بالنتيجه خاك از آنها موجود ميگردد و از خاك نبات ميرويد. سپس نبات هم مانند جماد از تحولات حركات وضعي اتصالي شيئاً بعدِ شئٍ طي مراحل مينمايد تا به مرحلهاي ميرسد كه قابليت توليد حيـوان پيدا مينمايد. تحولاتِ حركاتِ وضعيِ اتصاليِ حيوان هم تا به مقام بشريت رسيدن به همين قياس است كه گفته شد. به عبارت واضحتر، اثر مادة حيـاتي هر يك از مواد مزبوره در ايجاد مادة بعدي (اعم از جماد و نبات و حيوان) مانند منبع جوشيدن آب چشمه است كه تا زماني آب از آن منبع جاري
- … سیر تکامل / … امتزاجی۱۱۵
است و جريان آب به هم متصل است، ميتوان به اعتبار آن جريان اتصالي، تمام ذرات وجودي آن آب را از منبع تا انتهاي مسيرش من حيثالمجموع شئ واحد محسوب داشت. همچنين به اعتبار قابل تفكيك بودن، ميتوان هر قطرهاي از آن را يك شئ واحد مستقل دانست. پس به اين دليل ثابت خواهد شد كه هر يك از جماد و نبات و حيوان تا باقي هستند (مانند منبع جريان آب) مرتباً و متوالياً منبع توليد مواد بعدي خود ميباشند بدون اين كه ذرهاي از مادة وجوديشان در مادة بعدي تحليل رود. النهايه اثري كه از مادة اوّلي به دومي ميرسد مادة دومي كاملتر ميگردد، زيرا كه يك اثر از مادة اوّلي و يك اثر از اقتضاي طبيعت مادة خودش ذخيره دارد بدين توضيح: در جماد فقط اثر جمادي مترتب است، ولي نبات داراي اثر مادة جمادي و نباتي است، و حيوان داراي اثرات مواد جماد و نبات و حيوان است، و بشر داراي اثرات آن سه ماده به اضافة اثر مادة بشري است كه اثرات آن مواد به يكديگر تأثير تركيبات امتزاجي غير قابل تفكيك را دارد (مانند حل شدن شكر در آب و امثالهم). شاهد مقال آن كه، كُميل از حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) نقل مينمايد: « كميل گفت سؤال كردم از آقايم علي(ع) آيا نفس يكي است،
- ۱۱۶فصل هفتم/ مبحث سوم
فرمود: اي كميل، نفس چهار است: نامية نباتيه و حسية حيوانيه و ناطقة قدسيه و كلية الهيه» ۱ . و در خبر ديگر ميگويد: « اعرابي از نفس سؤال كرد، پس حضرت علي(ع) فرمود: از كدام نفس سؤال ميكنيد؟ اعرابي عرض كرد: اي مولاي من مگر نفس، نفسهاي متعددي هستند؟ حضرت فرمود: بلي، آنگاه نفسهاي اربعة مذكوره را به شمار آورد » ۲ .
ثالثاً، زماني هم كه اجل اضمحلال مادة حياتي و جسميت هر يك از موجودات متعلق به يكي از طبقات سهگانة جماد و نبات و حيوان فرا رسد، در همان مادة جماديت فطري كرة زمين تحليل خواهد رفت. بديهي است كرة زمين هم كه از اجرام فلكي است سرنوشت ساير كرات اجرام فلكي را دارد.
۱- در جواب اعرابي به جاي «كلية الهيه» فرمودهاند «الهية ملكوتيه».
۲- مستند 23. مبحث چهارم
سير تكامل اتحادي
(به طريق قوس صعودي و نزولي)
عقيدة معتقدين به اين مبحث هم تا آنجايي كه تحولات و تبدلات سير تكامل از مواليد ثلاثه، يعني جماد و نبات و حيوان به بشريت ميرسد عيناً همان مطالبي است كه در مبحث سوم گفته شده است و از آن به بعد هم چنين گويند:
بشر، مركب از مواد جمادي و نباتي و حيواني و بشري، به اضافة روح بخاريِ ملكوتيِ انساني است كه بنا به فرمودة حضرت علي(ع) « نفس الهية ملكوتي » ۱
۱- توضيح آن كه بعضي از مخلوق بشري هستند كه روح انساني ملكوتي در
- ۱۱۸فصل هفتم/ مبحث چهارم
ميباشد. البته تعريف روح و چگونگي كيفيت خلقت روح همانا در فصل دوم متذكر گرديده محتاج به تكرار نيست، در اينجا فقط به اين نكته بايد توجه داشت: از آنجا كه روح شيئي است مجرد و عاري از ماده و صورت، پس ايجاد آن هم به هيچوجه بستگي به مواد توليدي جسم و جان و اثر تركيبي طبيعي تعاقبي جماد و نبات و حيوان و بشر ندارد. زيرا روح نفخهاي از دم پروردگاري است، كما اين كه در قرآن مجيد ميفرمايد: « منم آفرينندة بشري از گِل پس آنگاه درستش كردم و دميدم در او از روح خود … ۱ » (سورة 15، آيههاي 28 و 29؛ سورة 38، آيههاي 71 و 72). به اين دليل روح به « بخار» تشبيه شده، چون غير قابل رؤيت و غير قابل لمس ميباشد. حضرت امام جعفر صادق(ع) نيز ميفرمايد: « روح مانند باد متحرك است و به اين سبب مسما به روح شده است كه از ريح اشتقاق يافته است » ۲ .
فلذا روح زماني به بشر دميده و متحد ميشود كه مراحل ششگانة « سلاله »، « نطفه »، « علقه »،
قالب بشري اوّلي آنان به علت يا عللي دميده نميشود و به حالت برزخ بين حيوان و انسان زندگي ميكنند كه به اصطلاح « تن خاك و روح خاك » ناميده شدهاند. و اين كه آيا آن علت يا علل كي مرتفع ميشود و در صورت رفع به چه كيفيتي صورت ميگيرد، از اموري است كه حسابش با كرامالكاتبين است و بس. در اين خصوص، شاهنامه حقيقت تأليف مرحوم حاج نعمتالله در بيت 9092 ميفرمايد: « كه آن مردمان از ازل درنوشت ـ تن و روح بُد خاك اندر سرشت ».
۱- در فصل دوم، مقالة دوم اين كتاب عين متن آيات نوشته شده است.
۲- در فصل دوم، مقالة دوم اين كتاب عين خبر نقل شده است. - … سیر تکامل / … اتحادی۱۱۹
« مضغه»، « عظام»، « لحم » در او به انجام رسـيده و جنيـن شده باشد ۱ . بـه مصداق قوله تعالي كـه در قرآن مجيد ميفرمايد: « و به تحقيق آفريديم آدمي را از چكيدهاي از گِل، سپس گردانيديمش نطفهاي در آرامگاهي جايدار، پس آفريديم نطفه را خوني بسته، پس آفريديم خون را لختي گوشت، پس آفريديم لخت گوشت را استخوانهايي، پس پوشانيديم استخوانها را گوشتي، پس پديد آورديمش آفرينشي ديگر ۲ ، پس خجسته باد خدا بهترين آفرينندگان …». (سورة 23، آيههاي 12 تا 16) ۳
به علاوه، مقارنت زماني هم بين ايجاد روح و جسم شرط نيست. چه، همانطوري كه بعد از فناي جسم، روح باقي ميماند، همانطور هم ممكن است قبل از جسم ۴ نيز روح وجود داشته باشد يا مقارن يكديگر موجود گردند.
۱- بلكه به عقيدة بعضي، هنگام تولد از رحم مادر با استنشاق اولين نسيم هواي آزاد جهاني، روح به نوزاد دميده ميشود.
۲- آنجا كه ميفرمايد: « پس پديد آورديمش آفرينشي ديگر »، وقتي است كه روح بر او دميده و متحد ميشود.
۳- در فصل دوم، مقالة سوم اين كتاب عين متن آيات نوشته شده است.
۴- چنانكه جمعي از حكما و فلاسفه گويند: « چون روح ملكوتي انساني غير از نفس حادثة تركيبي طبيعي جسمي بشري است، از اين رو به مصداق قوله تعالي كه ميفرمايد: : « قُلِ الروحُ مِن امرِ رَبّي » هميشه روح قبل از نفس حادثه در عالم غيب و شهود وجود دارد». (سورة 17، آية 85) - ۱۲۰فصل هفتم/ مبحث چهارم
عَلى ايِ تقديرٍ، به طوري كه در مبحث سوم همين فصل يادآوري شد براي كمال روح، هزار و يك عالم مقرر است كه هزار عالم آن در قالب بشري (اعم از قالب اوّلي يا قالبهاي متعاقبيِ بعدي) به نام « سير تكامل » بايد طي شود شود تا در عالم هزار و يكمي به وصال حق و حقيقت برسد و در سراي آخرت مؤبداً كامياب گردد.
بنا به مراتب، اگر روحي در قالب بشري اوليه توانست با جد و جهد و كوشش (يا تأييد الهي) به كمال برسد فبها المطلوب. و اگر به علت غفلت و كاهلي و گمراهي يا موانع ديگر نتوانست در همان قالب بشري اوّلي سير تكامل هزار عالم خود را انجام دهد و مجدداً به قالب يا قالبهاي متعاقبي بعدي درآمد، حمل بر تناسخ نشود. چون دلايلي كه بر بطلان تناسخ از حكما و فلاسفه و علما اقامه شده است، هيچيك شامل سير تكامل به اين ترتيب كه ذكر شد و در آتيه نيز توضيح ميشود نخواهد شد. زيرا بين پيروان اين قسم سير تكامل با قائلين به تناسخ، مغايرت تام ۱ وجود دارد. البته عقيـدة تناسخـيون را با دلايل ابطال آن جهت روشني ذهن طالبين،
۱- مستند 24. در اين مستند فقط بعضي از دلايل مغايرت سيركمال با تناسخ را توضيح داده است، براي شرح تفصيلي بطلان عقيدة تناسخيون به فصل هشتم همين كتاب مراجعه شود.
- … سیر تکامل / … اتحادی۱۲۱
انشاءالله در جاي خود بيان مينمايد و در اينجا از نظر اين كه رشتة مطلب گسيخته نشود بقية مطالب سير تكامل اتحادي را مينگارد، بدينترتيب:
۱- مدت حداكثر ضربالاجل براي طي مراحل كمال پنجاه هزار سال به حساب سنواتي مدار منظومة شمسي كرة زمين است و حداقل همانا مدت عمر قالب بشري اوليه ميباشد.
۲- آن پنجاه هزار سال، به تخمين عمر متوسطه بشري، در هر قالبي پنجاه سال ميباشد.
۳- اگر در يك قالب بشري فرضاً صد سال يا بيشتر عمر كند در قالبهاي بعدي كمتر عمر خواهد كرد تا به ميزان پنجاه سال عمر هر قالبي به شمار آيد.
۴- مناط، از مدت پنجاه هزار سال، حداكثر طي مراحل در قالب بشري است كه اقلاً به هزار قالب بشري وارد شود.
۵- در قالب بشري هم، بعد از تولد از رحم مادر بايد حداقل بيش از چهل روز تمام عمر كرده باشد. و الا اگر يك لحظه هم كمتر از چهل روز باشد، به حساب دوران سير تكامل هزار عالم كذايي و هزار قالب بشري نميآيد. بلكه يك نوع جريمه محسوب خواهد شد.
- ۱۲۲فصل هفتم/ مبحث چهارم
۶- اگر به علت تنزل مقام، به اجسامي غير از بشر نيز ظاهر شود، ولو آن اجسام هر چقدر متعدد و مدت هم هر چقدر طولاني باشد، به حساب سير تكامل نخواهد آمد.
۷- هرگاه روحي در ظرف مدت مقررة پنجاه هزار سال با گردش هزار قالب بشري، موفق به سير تكامل هزار عالم نگرديد، آن وقت مؤبداً محروم از فيض مرتبة كمال كه وصال حق است خواهد گشت. اما جزاي نيكي اعمالش در يكي از درجات مادون مقام كمال، به ميزان استحقاقش داده خواهد شد و سزاي بدي اعمالش نيز كه خواري و عذاب مقرره است، طبق مجازات اعمالش (اعم از موقت يا دائم) در يكي از مراتب سافلي تا اسفلالسافلين خواهد يافت، كه قرآن مجيد ميفرمايد: «لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ فى ِ اَحسَنِ تَقويمٍ ـ ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسفَلَ سافِلينَ ـ اِلاّ الَّذينَ امَنوُا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ فَلَهُم اَجرٌ غَيرُ مَمنُونٍ ـ فَما يُكَذِّبُكَ بَعدَُ بِالدِّينِ ـ الَيسَ اللهُ بِاَحكَمِ الحاكِمين»: « هرآينه به تحقيق آفريديم بشر را در بهترين قوام. سپس بازگردانيديمش به پستترين مقام. مگر آنان كه گرويدند و كارهاي شايسته كردند، پس ايشان راست مزدي بيمنت. آيا نيست خدا حكمكننده بر حكمكنندگان » (سورة 95، آيـههاي 4 تا 8). به عبارت ديگر بعد از مقام كمال كه اتصال به نقطة وحدت حقيقت است، بقية مقامات و جزا و
- … سیر تکامل / … اتحادی۱۲۳
سزاي نيك و بد اعمال هر كس به تناسب استحقاقش، از مقام اعليعليين تا اسفلالسافلين ميباشد. كما اين كه ايضاً در قرآن مجيد ميفرمايد: « كَلاّ اِنَّ كِتابَ الفُجّارِِ لََفِى سِجّينٍٍ ـ كَلاّ اِنَّ كِتابَ الاَبرارِ لَفِى عِلّيّين » ۱ : « نه چنين است، همانا نامة اعمال گنهكاران در قعر زندان هولناك است. نه چنين است، همانا نامة اعمال نيكوكاران در بلند مرتبة فرحناكي است ». (سورة 83، آيههاي 7 و 18)
۸- روحي كه هنوز به حد كمال نرسيده، هر چند بار قالب عوض نمايد و مرده و زنده گردد، معالوصف در هر مرتبه كه ميميرد پس از مفارقت روح از بدن عنصري، آن بدن فاني ميشود و روح كه باقي است موقتاً به عالم برزخ منتقل ميگردد.
۹- توقف روح هم در عالم برزخ، غير معلوم و براي همه يكسان نـيست. چه بسـا روحي بـلافاصله به قالب مادي دنيوي بازگشت داده شود و يا مدتي متوقف گردد. زيرا كم و زياد مـدت توقف عالـم برزخي هم، بـراي هر مـوجودي روي حـسابي است كه محاسب حقيقي در آن عالم تشخيص ميدهد.
۱۰- خـروج روح از قـالب بشـريِ اولي و ورودش به قالبهايِ بشريِ متعاقبيِ بعدي، به اصـطلاح
۱- به اعتباری هم، «سجین» را زندان جهنم و «علیین» را از مراتب رفیع غرفههای بهشت خوانند.
- ۱۲۴فصل هفتم/ مبحث چهارم
ايـن جـماعت، گـردش « جـامه به جـامه » يـا « دون بـه دون » يا « مظهـر به مظهر » ناميـده شـده ۱ كه در قرآن مجيد به عقيدة بعضي، آية «… كُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلْناهُم جُلُوداً غَيرَها الايه »: « هرگاه پخته شود پوستهاي آنها، جايگزين گردانيمشان پوستهاي ديگري الخ » (سورة 4، آية 56)، اشاره به اين موضوع دارد.
۱۱- تمام مخلوقِ ذيروح كرة زمين بنا به اقتضاي حكمت طبيعي و خلقت ذاتي، منقسم به سه قسمت هستند: اول و دوم، جنس مذكر و مؤنث حقيقي ۲ است كه در هر قالب و ماده و صورتي هرگز تبديل به يكديگر نخواهند شد. سوم، جنس مخنث است و آن از اصلِ ذاتي داراي قوه و استعداد امكانيِ بين هر دو جنس ميباشد. يعني امكان دارد به علت و سبب تحولاتي يا عوارضي، در همان قالبي كه هست يا ساير قالبهاي بعدي، مذكر يا مؤنث حقيقي شود و يا مؤبداً به همان حالت خنثايي باقي بماند. كما اين كه كراراً ديده شده مرداني يا زناني پس از مدتي تغيير جنسيت دادهاند.
۱- براي شرح تفصيلي « جامه به جامه» الي آخر رجوع شود به كتاب برهانالحق، چاپ هشتم از صفحة 172 به بعد.
۲- مذكر و مؤنث حقيقي، مانند مرد و زن در بشر و نر و ماده در حيوانات است. مذكر و مؤنث مجازي، مانند قمر و شمس و غيره است. مذكر و مؤنث لفظي و معنوي هم در قواعد نحوي است كه ذكرش در اينجا لزومي ندارد. - … سیر تکامل / … اتحادی۱۲۵
۱۲- روح انساني اگر در سير نزولي حيوان گردد، به حيوانات ماصور كه داراي قوة متفكره باشند ظاهر ميشود، نه هر حيواني.
۱۳- نظر به اين كه روح ملكوتيِ انساني، بستـگي به نفس حادثة تركيباتِ طبيعيِ جسميِ بشري ندارد، ممكن است روح يك بشر در همان زمانِ حياتش بدون اين كه خودش هم متوجه شود، بنا بر حكمتي يا مصلحتي يا نتيجة عكسالعملي، به امر خدا با يك روح ديگر تعويض گردد. بعضي از عرفا مانند شيخ نَسَفي و غيره ۱ آن را روح « بُروزيه » گويند، زيرا از بدن حي بروز مينمايد. يك قسم ديگر هم هست كه آن را «تمثُليه» گويند مانند تمثل حضرت روحالامين در نزد حضرت رسول(ص) به صورت دحيه، يا تمثل روح ملكوتي به صورت بشر در نزد حضرت مريم(س)، به مصداق قوله تعالي: « فَاتَّخَذَت مِن دونِهِم حِجاباً فَاَرسَلنا اِلَيها روحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشراً سَويّاً »: « پس برگرفت دور از آنان حجابي، پس فرستاديم به سوي او (مريم) روح خود را كه نمايان شد براي او مردي درست ». (سورة 19، آية 17)
۱- شيخ عزيزالدين نَسَفي متوفي در سنة 616 هجري قمري؛ شرح منظومه حاج ملا هادي سبزواري، چاپ اول، صفحة 314، سطر 6؛ رياضالعارفين، چاپ اول، صفحة 107.
- ۱۲۶فصل هفتم/ مبحث چهارم
۱۴- تبعيضاتي ۱ كه در زندگي مخلوق از هر حيث و هر جهت به هر اسم و رسم، به ظاهر امر ديده ميشود همگي روي حسابهاي دقيق نتايج اعمال قبلي و حالي و بعدي و يا سير تكامل هر موجودي خواهد بود، و الا خداوند عادل و فيضش عام ميباشد.
۱۵- اين كه گفته شده هر كس از جنس بشر اگر در قالب بشرية اوليه، هزار عالمِ سير تكامل را براي رسيدن به مقام كمال حقيقت طي ننمود، ميبايد روحش مجدداً به قالبهاي بشري تا انتهاي ضربالاجل مقرره رجعت داده شود، بنابراين لازمهاش اين است كه در هر قالبي خاطرات سوابق قالبهاي قبلي كه در روحش اثر گذاشته فراموش نكرده باشد، و حال اين كه هيچكس از وقايع و حوادث قالبهاي گذشتة خود اطلاعي ندارد مگر در سه مورد استثنايي كه بعداً به جاي خود مذكور ميگردد. فلذا علماي قوم در اين خصوص توجيهاتي ذكر كردهاند منجمله وجوه زير است:
وجه اول آن كه:
روح، مجرد از قيود مادي است. تا هر زماني كه در
۱ مثلاً از نوع بشر، بعضي هستند در محيطي تولد و تربيت ميشوند كه هيچگونه وسايل تحصيل و ترقي و راحتي در زندگي ندارند. و بعضي هم از روز تولد تا هنگام مرگ هميشه از هرگونه نعمتي برخوردارند. همچنين از جنس حيوانات بعضي هميشه آكل و بعضي مأكول، بعضي عالي و بعضي داني، بعضي قوي و بعضي ضعيف واقع ميشوند. همگي، روي حسابهايي است كه در متن به آن اشاره شد.
- … سیر تکامل / … اتحادی۱۲۷
عالم اخروي توقف دارد و عاري از جسم و جان قالب بشري است، از كلية وقايع و حوادث دوران زندگاني جسماني گذشتهاش چيزي بر او پوشيده نيست. حتي بر او بعضي مقدرات آينده هم مخفي نميماند. ليكن به هر زمان و مدتي كه در قالب بشري جـاي دارد، به حكم اقتضاي طبيعت، چنان غلظت غبار مادي جسماني و هواي نفساني بر او احاطه مينمايد كه حجاب فراموشي بين حال و گذشتهاش خواهد شد. مضافاً چون جسم و جان و قواي احساسات هر كسي در هر قالبي، غير از ساير قالبهاي گذشتهاش ميباشد از اين رو مسلم است هر چه هم در قوة حافظة هر يك از قالبهاي قبلياش ضبط بوده، با اضمحلال آن قالب مانند ساير قوا از بين ميرود، فقط چنانكه فوقاً اشاره شد در عالم اخروي نزد روح تجسم مييابد.
وجه دوم آن كه:
اگر به هنگام تجديد قالبها، پردة فراموشي بين فواصلِ وقايعِ سوابق و لواحق قرار نگيرد، بديهي است خاطرات گذشته و حال و آينده به هم متصل گشته در حكم واحد به شمار ميآيند. در اين صورت موضوع تعدد هزار عالم تكاملي منتفي خواهد شد و حجتي براي طي نشيب و فراز مرحلة سير تكامل كمال باقي نميماند.
- ۱۲۸فصل هفتم/ مبحث چهارم
وجه سوم آن كه:
اگر سوابق قبلي به خاطر بماند، ممكن است بين اشخاصي كه در قالبهاي پيشـين روابط حـسنـه يا سيئه داشتهاند آن روابط تجديد گشته موجب اختلال انتظامات جامعه شود، يا طرفين ذيربط را ناراحت و متأثر سازد كه بالنتيجه سبب توقف سير تكامل گردد.
باري، به طور كلي بايد توجه داشت كه وجوه فوق ممكن است هر يك به جاي خود كلاً يا بعضاً صحيح تلقي نمود، و يا غير از اينها به تصور آورد، و يا هنوز جزء اسرار مكتومه به شمار آيد، زيرا چه بسا اسرار عالم غيب وجود دارد كه فهم بشر يا عموم مخلوق از درك آن عاجز است و يا مطلقاً جز در علم خداوندي قابل درك نيست. با اين وصف فقط قدر متيقن همانا، علت بياطلاعي بشر از سوابق خود، هر چه هست، بنا بر مصلحت الهي ميباشد و پرواضح است كه اراده و مصلحت باريتعالي هم هرگز بيحكمت و بيمورد نخواهد بود.
اما راجع به سه مورد استثنايي فوقالاشعار، مقدمتاً بايد دانست كه جسم مادي به تنهايي موجب حجاب براي اطلاع از سوابق قبلي نيست، بلكه غبار هواي
- … سیر تکامل / … اتحادی۱۲۹
نفساني است كه ايجاد پردة ظلماني مينمايد. پس به هر مقدار كه روح از قيد تخيلات غبار شهواني رها گردد، به همان مقدار از قطر حجاب بيخبرياش كاسته ميشود. كما اين كه زمان خواب بودن قواي جسمي و آزادي روح، براي بعضي اشخاص چيزهايي در رؤياي صادقه، از گذشته و آينده عيان ميگردد. روي اين اصل موارد استثنايي را هم به همين كيفيت بايد قياس گرفت. بنا به مراتب، زعماي قوم چنين گويند:
استثناي اول آن كه:
هر بشري از هنگام تولد تا مدت زمان معيني، خاطرات گذشتهاش كلاً يا بعضاً به نظر ميآورد كه حداقل آن، مدت چهل روز است. ليكن حداكثرش نسبت به استعداد روحي اشخاص متفاوت و غير معلوم خواهد بود. اين استثنا را صاحبنظران چنين پنداشتهاند:
• هر طفلي از جنس بشر پس از تولد يافتن از رحم مادر و روح بر او دميدن، تا مدتي كه به حكم طبيعت، قوة فكر كردن و حركات بالاراده (از قبيل ايما و اشاره و تكلم و غيره) ندارد، خاطرات گذشتهاش را به ياد خواهد داشت. زيرا در آن سن نميتواند تشخيص دهد خوديت اين قالبش غير از خوديت قالب سابقش ميباشد. روي اين اصل در نشئة رؤياي گذشتهاش
- ۱۳۰فصل هفتم/ مبحث چهارم
(مانند رؤياي خواب) زندگي ميكند. سپس به هر ميزاني كه متدرجاً رشد جسمي و فكرياش نمو مييابد، به همان نسبت سوابق قبلياش از خاطرش محو ميگردد. البته مدت يادآوردن آن سابقه خيلي كوتاه است، شايد حداكثر از چند ماه تجاوز ننمايد.
• از بين همان اطفال، گاهي به ندرت يك نفر پيدا ميشود كه به علت يا عللي از علتهاي تركيبات خلقتي، توسط قوة حافظة ماوراي مغز، به هر سني كه برسد خاطرات قالب قبلي را تا حدي فراموش نخواهد كرد.
استثناي دوم آن كه:
با عطف توجه به فرازهاي6 و 12 همين مبحث، هر بشري اگر به علت تنزل مقام به قالب حيوان درآيد، تا مدتي كه در قالب حيواني است بعضي از خاطرات برجستة مورد تقبيح و تعزير دوران آخرين قالب بشري ماقبل حيوانياش، جهت تنبيه و تنبه، به او يادآور ميگردد.
اين كه گفته شد « يادآور ميگردد » بدين لحاظ است: چون مرتبة حيواني، مادون مرتبة بشري است، عللي هم كه در بشر موجب حجاب ميگردد، در حيوان به جهت ضعف قوة مدركه و محدوديت فكر، كمتر خواهد بود. اين است، هر آنچه مربوط به تنبيه و تنبه اوست به يادش آورده ميشود، نه تمام سوابق.
- … سیر تکامل / … اتحادی۱۳۱
استثناي سوم آن كه:
هر بشري هرگاه به لحاظ سوابق درخشاني كه در قالبهاي قبلي داشته و در قالب فعلي هم تمام دوران زندگانياش طلباً لمرضاةالله، با پندار و گفتار و كردار نيك برگزار شده، مخصوصاً از جميع علايق دنيوي وارسته باشد، حتي لذايذ و آلام خاطرات قالبهاي گذشتهاش نيز به هيچوجه بر او اثر نگذارد، آن چنان كسي به علت تسلط روح بر نفس و صيقل يافتن آينة وجود، امكان دارد تا حدود وسع استعدادش از سوابق گذشتة خود استحضار حاصل نمايد.
باري، ابحاث چهارگانة سير تكامل كه مذكور گرديد، از لحاظ كفايت موضوع، به اينجا پايان مييابد.
تبصره
لاجرم، راجع به جزا و سزاي نيك و بد اعمال بشر، در يومالحشر، گرچه ضمن ابحاث مزبوره ناگفته نمانده است، مضافاً آنچه لازم به گفتن بوده از طرف ربالعالمين، توسط انبياي مرسلين، جهت طالبين دين، به وسيلة كتب مذهبي وضوحاً و مشروحاً توضيح و تشريح گرديده و در دسترس عموم نيز قرار گرفته است، معهذا بيفايده نميداند تبصرة زير هم جهت تفهيم در اين كتاب متذكر شود.
- ۱۳۲فصل هفتم/ مبحث چهارم
اولاً، در ازاي هر يك از اعمال نيك و بد اشخاص، دو نحو جزا و سزا وجود دارد كه يكي عكسالعمل دنيوي و ديگري ثواب و عقاب اخروي ميباشد. مثلاً اگر كسي خدمت مفيدي يا محبت بيريايي يا كمك بدون مزدي به افراد يا جامعه نمايد عكسالعملش، تحصيل احترام و نيكنامي و محبوبيت و اعتماد نزد آنان خواهد بود. ثوابش را هم در معاد خواهد بـرد و اگر كسي عمل زشتي مرتكب شد، عكسالعملش همانا خواري و بدنامي و منفوريت و بياعتباري و نكبتهاي ديگر در دار دنياست، عقابش هم روز واپسين خواهد ديد. به عبارت ديگر، هر عملي يك اثر وضعي و يك يك نتيجة غايي خواهد داشت.
ثانياً، نسبت به هر كسي براي هر يك از اعمال مزبوره، ثواب و عقاب معيني تعيين گرديده كه بدون تبعيض، به توزين ترازوي محاسبة عدل الهي معلوم و اجرا ميگردد با اين قيد كه خداوند تبارك و تعالي ثواب را از جنبة فضل و احسان بندهپرورياش، ده برابر پاداش، و عقاب را از جنبة عدالتگسترياش، يك برابر كيفر خواهد داد چنانكه در قرآن مجيد ميفرمايد: « مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها وَ مَن جاءَ بالسَّيَئَةِ فَلا يُجزَى الاّ مِثلَها وَ هُم لايُظلَمُون »: « آن كس كه نيكي كند پس او راست ده برابر آن، و آن كس
- … سیر تکامل / … اتحادی۱۳۳
كه بدي كند پس كيفر داده نميشود مگر مثل آن و آنها ستم كرده نميشوند ». (سورة 6، آية 160)
ثالثاً، كميت و كيفيت لذايذ و آلام واقعيِ معاد ابدي، نه چنان است كه به وصف آيد، زيرا به هر درجه از نعمتهاي بهشت و نقمتهاي دوزخ و جنان و نيران آنها توصيف شده است همگي در حكم تشبيه و تمثيل، جهت تفهيم و تفهم بشر است تا آگاهي فيالجملهاي از حقيقت وجود جزا و سزاي آن سرا حاصل گردد. و الا شدت تأثير هر يك از نعم و نقم آنجا به حدي است كه قابل قياس با آنچه تصور شود نخواهد بود، و به عبارت ساده تا كسي مزهاش نچشد نداند. كما اين كه تشخيص طعم هر غذايي با ذائقه است نه با تركيبات حروف لغوي. مثلاً كلمة « شيرين » شامل هر گونه مواد شيريني از قبيل شكر و عسل و خرما و مويز و غيره ميشود، ليكن تشخيص كيفيت شيريني هر يك از آنها با ذائقه است نه با گفتن.
رابعاً، مجازات ابدي اشخاص در عقبا وقتي است كه در دنيا حجت بر آنان تمام شده باشد. يعني آن چنان حجتي كه خالق متعال آن را اتمام حجت محسوب نمايد، نه آنچه را كه مخلوق به قياس خود حجت بدانند. بنابراين، هرگاه كسي در جسم اولية بشري حجت بر او تمام نشود، آنگاه نظر به اين كه
- ۱۳۴فصل هفتم/ مبحث چهارم
حق تعالي ارحمالراحمين و عادل است، به وسيلة وسايل عالم برزخي يا سير تكامل، حجت را بر او تمام خواهد نمود. سپس مجازات مقرره دربارهاش اجرا ميگردد.