دوران کودکی و نوجوانی
پدر استاد الهی، حاج نعمتالله جیحونآبادی (۱۲۹۸-۱۲۵۰ ش)، نویسندهای پرکار و شاعری عارف از بزرگان مسلک عرفانی اهلحق و از خانوادههای متشخص جیحونآباد(۱) که در میان تألیفات و تصنیفات متعددش، برجستهتر از همه شاهنامهی حقیقت(۲) است که در آن شرح مفاهیم و اسطورههای عرفانی به شیوهی خاص او به نظم درآمده است.
استاد الهی از اوان طفولیت تحت نظارت دقیق پدر به نحوی منضبط در عُزلت و اعتکاف به ریاضتهای شاق مشغول بود، و در عین حال دانش ظاهری آنزمان را همراه با دروس دینی و اخلاقی فرا میگرفت. مشرب فکری، فلسفی و معنوی استاد الهی در سالهای کودکی و نوجوانی در کنار پدر رقم زده شد.
از نُه سالگی شروع کردم به روزه و ریاضت و تقریباً دوازده سال به طور متوالی، با انقطاع ده الی پانزده روز در بین چلهها، ادامه داشت. افطارم غالباً نان و سرکه بود و در تمام این مدت هیچگونه ناراحتی جسمی حس نکردم. از ریاضتخانه تقریباً هیچوقت خارج نمیشدم و فقط با هفت الی هشت درویشی که به اندرون راه داشتند، معاشرت داشتم. وقتی در پایان دوازده سال از ریاضتخانه خارج شدم و با مردم دیگر تماس گرفتم، اصلاً فکر نمیکردم که ممکن است بشر دروغ هم بگوید. (آ۱، ۱۵۶۰)(۳)
ارشاد توأم با سختگیریِ پدر انضباطِ عرفانی نورعلی جوان را در پی داشت و بر مشرب فکری استاد الهی تأثیر گذاشت. مراتب این تأثیر را میتوان در گفتارها و تألیفات استاد الهی پیگیری کرد:
در بچگی معمولاً همیشه در ریاضت بودم، فقط گاهی چند روزی بین دو چله فترت حاصل میشد. در یکی از چلههای ریاضتم، صوفی سلطان دو بند انجیر خشک شدهی بسیار خوب برایمان آورده بود. من آنها را به خودم اختصاص داده بودم و هر شب به عشق انجیر افطار میکردم و بعد از افطار مقداری از آنها را میخوردم و لذت میبردم، تا چله تمام شد. در آخرین شب چله خواب دیدم که ریاضتهای اشخاص را ثبت میکنند. مال خودم را دیدم که دیواری ساختهام با خشتهای قشنگ، ولی گوشهی هر خشت پریده و ناقص بود. به من فرمودند: چون حواست پیش انجیر بود، محبت انجیر این گوشهها را ناقص کرد. فردای آن شب مادرم به رسم معمول از پدرم اجازه خواست که یک خدمت درست کند، ایشان فرمودند: نه، زیرا فلانکس ریاضتش ناقص است و یک چلهی دیگر باید به عنوان جریمه، ریاضت بکشد تا دیگر حواسش پیش انجیر نباشد.
حال، شرط ریاضت، تنها نخوردن نیست بلکه باید سالک همیشه توجهاش به مبدأ باشد و قطع علاقه از هر چیزی بکند، و الا خیلیها هستند که چیزی نمیخورند. پس شرط کلی ریاضت، توجه دائمی به مبدأ است. (آ۱، ۱۵۶۱)
تعلق خاطر مادامالعمری استاد الهی به موسیقی معنوی، بهخصوص تنبور (سازی که معمولاً در جمعهای عبادی دینی نواخته میشود) نیز ریشه در تجارب سالکانهی دوران کودکی و نوجوانی او دارد:
در دو چیز برایم فوت وقت نشد: تنبور و سلوک معنوی.(۴) (آ۱، ۱۷۴۶)
داستانی که در زیر میآید نه تنها نشان از جایگاه موسیقی در ایام کودکی او دارد، بلکه قرابت درونی خاص او را با طبیعت و دیگر مخلوقات، باز مینماید، که یکی از خصایص ممتاز و صفات ممیزه او در همه عمر بود:
زمانی، برایم کبکی آورده بودند. این کبک عاشق صدای تنبور شده بود. وقتی تنبور دست میگرفتم بغلم مینشست و کمی بعد مست میشد و صداهای خوش سر میداد و دست مرا چنگ میگرفت و نوک میزد. خلاصه از مستی کلافه میشد. شبها روی طاقچهی اتاقم میخوابید. یک بار صبح زود موقعی که میخواستم بخوابم آواز خواندنش گرفت، به او تشر زدم ساکت شود. فوراً سرش را پایین انداخت و کسل شد و خاموش گردید. از آن به بعد صبحها که زود بیدار میشد میآمد دم پای من، لحاف را کمی از روی پایم میکشید و جیکی میزد. اگر حرف نمیزدم، بعد از دو سه بار میفهمید که خواب هستم و میرفت. اگر نه … میگفتم بهبه … چه صدای خوبی … و او شروع به خواندن میکرد. ( آ۲ ، ۱۶۲)
اگر چه به ظاهر، الزاماتِ زندگانی استاد الهی، سرانجام او را از آن محیط پاک و خالص، و زندگی توأم با خلوتگزینی و اعتزال دور کرد، اما در همه حال قدردان سختگیریهای پدر بود، و انضباط ناشی از این سختگیریها را اساس اصلی استقامت در امر سلوک و استحکام اخلاقی خود در برخورد با مشکلات و مفاسد اجتماعی به حساب میآورد:
مادرم نگران تحصیل ظاهریام بود و همیشه از پدرم سؤال میکرد: پس او کی درس بخواند؟ پدرم میفرمود: تا نفس بیدار نشده ریاضتش را تمام کند که نفس نتواند بر او رخنه کند، بعداً درس میخواند. همانطور هم شد. از نه سالگی شروع به ریاضت کردم و دوازده سال دورهی ریاضتم طول کشید. بعد از آن درس را ادامه دادم و دیگر هوای نفس برمن رخنه نداشت. (آ۱، ۱۵۸۹)
۱. گفتارهای استاد الهی در باب شخصیت روحانی خارقالعادهی پدرش بیشتر در فصل ۲۳ آثارالحق (ج ۱) و نیز در حکایات بسیاری در فصل ۲۴ آمده است. اگر چه خانواده وی در منطقهای دورافتاده در غرب ایران پرورش یافتند، حاج نعمتالله (چنانکه بیشتر به این نام شهرت داشت)، یکی از مرشدان اصلی وی بود که شرح احوال وی، چنانکه همیشه در یادها خواهد ماند، در اثر معروف و قدیم گرجیِف با عنوان در جست و جوی آن دیگر یا Meetings with Remarkable Men (نشر گفتار، ۱۳۷۸) آمده است. یکی دیگر از دانشجویان هم در دورهی دکترا، در پاریس، پیشگام تحقیقی در مورد حاج نعمتالله است و ضمن تحقیق خود به تصحیح و انتشار شرح یکی اشراق روحانی مهم و نوآورانه به قلم این استاد میپردازد.
۲. شاهنامهی حقیقت، سرودهی حماسیِ عارفانه به زبان فارسی (و برخی استعارات کُردی) که شمار ابیات آن فزون از ۱۵۰۰۰ بیت است و هانری کُربَن Henry Corbin در مجموعه کتابخانهی ایرانی (Bibliothèque Irannienne, Tehran and Paris: Institute Français, 1966) این اثر را ویراستاری و منتشر نموده و بعدها استاد الهی آن را تصحیح کرد و شرحی نیز بر آن نگاشت (حاشیه بر حقالحقایق) که در پایان این بخشِ زندگینامه از آن یاد شده است (نک، پینوشت ۱۳).
۳. آثارالحق، ج ۱، گفتار شماره ۱۵۶۰. گفتارهایی که از این پس از این اثر نقل شده، با ذکر (آ۱)، برای آثارالحق جلد اول و (آ۲) برای اشاره به آثارالحق جلد دوم به همراه شمارهی گفتار میان دوکمان، آمده است.
۴. در اثر پیشگفتهی ژان دورینگ (نک پینوشت ۴)، به بررسی مفصل موسیقی شگفتانگیز استاد الهی و اهمیت و اثرات روحانی آن پرداخته شده است. پروفسور دورینگ و دکتر شاهرخ الهی، کوچکترین فرزند استاد الهی که بیشتر دانش موسیقایی را از وی آموخت، همکاری کردهاند و اخیراً مجموعهای مفصل از اجراهای استاد الهی در اواخر دوران زندگانیاش را بر روی لوح فشرده ضبط و منتشر نمودهاند.
گفتارهای استاد الهی در باب شخصیت روحانی خارقالعادهی پدرش بیشتر در فصل ۲۳ آثارالحق (ج ۱) و نیز در حکایات بسیاری در فصل ۲۴ آمده است. اگر چه خانواده وی در منطقهای دورافتاده در غرب ایران پرورش یافتند، حاج نعمتالله (چنانکه بیشتر به این نام شهرت داشت)، یکی از مرشدان اصلی وی بود که شرح احوال وی، چنانکه همیشه در یادها خواهد ماند، در اثر معروف و قدیم گرجیِف با عنوان در جست و جوی آن دیگر یا Meetings with Remarkable Men (نشر گفتار، ۱۳۷۸) آمده است. یکی دیگر از دانشجویان هم در دورهی دکترا، در پاریس، پیشگام تحقیقی در مورد حاج نعمتالله است و ضمن تحقیق خود به تصحیح و انتشار شرح یکی اشراق روحانی مهم و نوآورانه به قلم این استاد میپردازد.