اشاره و تشخيص

معرفت‌الروح، همچنان كه مؤلف به دفعات گوشزد می‌كند، خلاصه‌ی موجزی‌ست از موضوعی، در حقیقت، بی‌حد عظیم و سخت پیچیده، چه در نفس خود، و چه از لحاظ فلسفی. خوانندگان، هر یك باید توجه كنند كه رابطه‌ی موجود بین مباحث رسمی و شواهد آشنای نقلی و شرح و بسط نهایی یك یك آن‌ها در این كتاب، همه ناگزیر به وجه اشاره مورد بحث قرار گرفته است. و توضیح چند بُعد از ابعاد این سنت، برای خوانندگانِ جدید خارج ازین سنت دشوارتر است.(۱) زیرا تأثیرگذاری اشاره، اغلب وابسته به این است كه خواننده خود از پیش آشنا باشد با معیارها و ضوابط و زبان سنت مورد بحث، و نتایجی كه به تلویح از آن‌ها ناشی می‌شود. ضمناً باید توجه داشت كه با اشاره سخن گفتن، امری رازگونه و رمزی نیست. همه‌ی ما به خوبی می‌دانیم كه راه‌های بی‌شمار موجود برای تشخیص ارزش شعر، یا موسیقی، یا فیلم یا حتی یك آگهی تبلیغاتی «خوب»، معمولاً وابسته به توانایی ما در تشخیص كارهایی است كه، در قیاس با كارهای مشابه قبلی، به راستی اصیل و پر معنی و حقیقتاً تازه‌اند، و لذا در میان انبوه تولیدات تكراری تقلیدی، برجستگی آن‌ها محرز است. در مورد آثار استاد الهی، فرض بر این است كه خوانندگان اصلی آن آثار نه فقط با سنت‌های علمی الهیات و فلسفه‌ی اسلامی پیشین، بلكه با مجموعه‌ی همگانی اشعار عرفانی آشنایی دارند.(۲) آن گنجینه‌ی عظیم تعلیمات معنوی، كه بر پایه‌ی تعلیمات و عبارات نمادین قرآن و حدیث استوار است، سر و كارش در همه حال با همان موضوعات مرتبط با مباحث آخرت‌شناسی و ماوراالطبیعه‌ایست كه معرفت‌الروح به آن‌ها می‌پردازد.(۳)

از آنجا كه توضیح مفصل درباره‌ی «اشاره‌ها» در این اثر منجر به شرحی مفصل‌تر از اصل ترجمه خواهد شد، در اینجا به آوردن چند نمونه‌ی اصلی بسنده می‌شود. در مرحله‌ی اول، بهترین كار، چنانكه پیش‌تر گفته شد، تمركز بر ارتباطات موجود میان آن قطعات كوتاهِ كلیدی‌ست كه در این متن با حروف سیاه ایتالیك آمده، و استاد الهی شخصاً آن‌ها را به عنوان كلید حل معما با حروف برجسته در سرتاسر متن اصلی مشخص كرده است.(۴) دوم آنكه قطعات مخصوص مورد اشاره، چه كوتاه چه بلند، كه در نگاه اول چه بسا نامنسجم و منطقاً بی‌ارتباط با جریان كلی متن و مطالب مورد بحث به نظر بیایند، تقریباً در همه حال «اشاره»های معنویِ پر معنایی هستند كه خوانندگان اصلی معرفت‌الروح آن‌ها را به همین معنی باز شناخته‌اند. از جمله در فصل اول، در میان دلایل فلسفیِ رایج در اثبات وجود (و صفات) خدا، دلیل چهارم ناظر به «عجز مخلوق است در مقابل بعضی امور مربوطه به خودشان. همچنین بروز بعضی حوادث خارق‌العاده و فوق‌الطبیعه‌ی غیر قابل انكار و غیر مترقبه در بعضی ادوار است، مانند معجزات و غیره». چنین عباراتی ناگهان خواننده را در برابر عرصه‌ای بی نهایت پر بار و نامحدود از تجارب معنوی قرار می‌دهد، و افق‌هایی می‌گشاید، كه وجود آن‌ها لازمه‌ی درك درست بقیه‌ی فصل‌های مربوط به مبحث آخرت‌شناسی در این كتاب است.

مثال دیگر، تأكید مكرر استاد الهی در طول بخش‌های فلسفی آغازین كتاب است بر عوامل عدل و حكمت الهی كه شالوده‌ی ترتیب قانونمند نظام عالم هستی است. این‌گونه نكات مبهم فلسفی، چه بسا در نگاه اول، از مقوله‌ی الهیاتِ زهدآمیزِ متداول جلوه كند، اما همین كه نویسنده – چنان كه در فصل هفتم – به شكل روشن‌تری از ارتباط آن‌ها با شقوق دیگر شناخت سرنوشت حقیقی و موقعیت اخروی انسان سخن به میان می‌آورد، ارزش عملی (نه فقط جنبه‌ی انتزاعیِ كلامی)، و در نتیجه، علت وجودی آن نكات بیش از پیش آشكار می‌شود.(۵) مثال آخر، كه از اهمیتی دست‌كم معادل دیگر مثال‌ها برخوردار است، قیاس فشرده‌ی استاد الهی‌ست، در اواخر فصل سوم، میان فرایند تكامل معنوی، با پیشرفت آهسته و در عین حال روزافزون تحصیلات ظاهری. این اشاره‌ای‌ست كه پیامدهای عملی بی‌شمار آن، در طول هر یك از مراحل معنوی، همچنان كه در كمدی الهی دانته، خود را پی‌درپی آشكار می‌كند.

به طور كلی – و این نكته احتمالاً عملی‌ترین، مفیدترین و دلگرم كننده‌ترین قاعده‌ی كلی برای خوانندگان ناآشنا با این اسلوب نگارش است – امكان واقعی وجود ندارد كه كسی در تشخیص عبارت خاصی كه حاوی تلمیح یا اشاره‌ی پر معنایی باشد، هر قدر هم كه آن شهود اولیه پوشیده و رمزآمیز جلوه كند، یك سر به اشتباه بیفتد. این بدان معنی‌ست كه در اثری این‌چنین موجز و سرشار از معنی، هر عبارتی كه در وقت خواندن كتاب ما را به فعالیت ذهنی وادارد – پیش‌فرض‌های ما را زیر سؤال ببرد، ارزیابی استنباطات ذهنی ما را موجب شود، معانی و نظرگاه‌های دور از انتظاری را آشكار كند، یا به جست‌وجوی مصادیق و نتایج مناسبی ما را برانگیزد – مسلماً شایسته‌ی دقت خاص و كنجكاوی پیگیر ماست.


۱. در مسیر تعلیم، انسان بزودی متوجه می‌شود که«توضیحاتِ» مستقیم، اغلب بهره‌ی معنوی و فلسفیِ اشارات را کاهش می‌دهد. این کار به مانند این است که در یک داستانِ پلیسی نشانه‌های معما را به خواننده بگوییم یا قبل از این که شطرنج بازی حرکت خود را انجام دهد اشتباه او را گوشزد شویم: در این شرایط، یادگیری واقعی به ندرت صورت می‌گیرد.

۲. زمینه‌ی تلویحیِ اشعار صوفیانه در این کتاب فقط در دو بیت شعر از سعدی و حافظ دیده می‌شود. اما از این دو شاعر بزرگ ایرانی و دیگر اساتید عرفان نظیر رومی، عطار و خواجه عبدالله انصاری (بخصوص مناجات‌های معروف او) به کرات در کتاب آثارالحق یاد شده است.

۳. همانطور که قبلا در پی‌نوشت ۲۲ گفتیم، لازم است بخاطر داشته باشیم که استفاده از این منابع عظیمِ شعر صوفیانه تا زمانهای اخیر، جزء لاینفکی از فرهنگ و بافت‌های اجتماعی تصوف، هدایت و آداب و رسوم معمول در بسیاری از جوامع سنتی اسلامی بود، اگرچه که در دهه‌های اخیر تقریباً از بین رفته است.

۴. برای مثال، جمله‌ی کلیدی و مهم موجود در آخر فصل ۳ در واقع خلاصه‌ای است از تمامی متن کتاب: “آخرین نقطه سیر تکامل هر خلقتی هنگامی است که خواص تمام اثرات طبایع مخلوقیت، از مبداء عالم علوی الهی منتهی‌الیه عالم سفلی، در او جمع گشته کامل‌العیار گردد.” با این حال استاد الهی در هیچ کجا به وضوح رابطه‌ی بسیار مهمِ بین این عبارت کوتاه و بحث مفصل متافیزیکی موجود در فصل ۷ درباره‌ی «سیر تکامل روحی» را به خواننده نشان نمی‌دهد.

۵. به عبارتی، نویسنده هرگز به وضوح نمی‌گوید که لزوماً فقط از طریق آگاهیِ منسجم و فردیِ خویش از «اقسام» مختلف رشد روحی و سیرتکامل مندرج در فصل ۷، و از راه تجربیاتِ مکرّرِ انسانی در آزمایش و تصفیه است که می‌توانیم بفهمیم صفات الهی نظیر عدالت، حکمت و رحمت (و بسیاری صفات دیگر) در واقع با مفهومی که انسان‌ها از این صفات تصور می‌کنند رابطه‌ی نزدیکی دارند. این موضوعِ موردِ اختلاف در مورد درجات مختلف آگاهی و ادارک (یا عدم ادراک) انسان‌ها از اسماء‌الله، در نزدِ سنت‌های فلسفی، مذهبی و عرفانی که خوانندگانِ مخاطب استاد الهی با آن آشنا هستند، یکی از نمودارهای کلاسیک و مکرر از روش‌های خاصِ اشاره و تحقیق است که در پی‌نوشت‌های ۲۴، ۲۵، ۲۷ و کتاب‌های ذکر شده در آن‌ها، بیان شده است.