مبحث روح

مبحث روح


  • چه کسی حقیقت را کاملاً درک کرده؟

    حقیقت امر به حدی غامض و پیچیده است، هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا نماید که آنچه حقِ واقع در حاق مقصد است کاملاً درک نموده است، مگر انبیاء مرسلین و مقربین مقام اعلی، آن‌هم هر یک به هر حدود که مصلحت خدا بوده است الهام گرفته‌اند. پس فقط می‌توان گفت: « هر کس به قدر فهمش فهمیده مدعا را ».


  • چرا کسانی که حقایقی را درک کرده‌اند، آنهارا به صورت تمام و کمال بر همگان عیان نمی‌کنند؟

    آن حقایق‏ که بر بعضی روشن گردیده، خیلی از مطالبش به اغلب گوش‌ها ثقیل و به اکثر فهم‌ها غیرقابل هضم خواهد بود؛ روی این اصل نزد خواص جزء اسرار مکتومه است.


  • لازمه‌ی شناخت روح چیست؟

    معرفت (شناخت) روح مستلزم آن است که خالق روح را شناخت، تا پی به مبدأ پیدایش روح برد.


  • خالق چگونه توصیف می‌شود؟

    به حکم عقل و ندای وجدان باید چیزی باشد که معلول به هیچ علتی، و مقو‏م به هیچ قوه‌ای، و معروض به هیچ عارضی، و مرکب به هیچ ترکیبی، و ناشی به هیچ هیولایی، و مأثور به هیچ ماهیتی، و موجود به هیچ وجودی، و متشکل به هیچ ماده و صورتی، و متصف به هیچ صفات غیری، و محاط به هیچ ظرفیتی، و محدود به هیچ ابعاد و حدودی نباشد. همچنین اول و آخری نباید برای او فرض شود تا تصور تقدم و تأخری به ذهن آید، و شریک و همتا نباید بر او قرار داد تا سبب شرک و دوئیت و تضاد و تناقض در تعلق اراده به اداره‌ی امور انتظامات کائنات گردد.


  • منظور از صانع تعالی چیست؟

    آن نقطه‌ی وحدت مقام آخرِ واجدِ موجودات، به هر اسمی مسما گردد، صانع تعالی می‌باشد، که او را بعضی خالق، بعضی خدا، بعضی واجب‌الوجود بالذات و غیره گویند.


  • دلیل بر وجود خالق چیست؟

    به حکم عقل سلیم، هر کس به ترتیبات و انتظامات خاص توجه نماید یقین حاصل خواهد کرد که این اوضاع و احوال با این عظمت و جلال و این آثار و اقتدار با این تدبر و ابتکار، از خود یا از مثل خود به وجود نیامده است، زیرا هیچ معلولی برای نفس خود یا برای معلولی که در عرض او قرار دارد علت نخواهد شد. پس لازم است که هر معلولی از علتی و هر مصنوعی از صانعی مافوق خود به وجود آید.

    بنا به مراتب، همین انتظامات در امور کائنات ثابت می‌دارد که ایجاد کننده و گرداننده و نظم‌دهنده‌ای در اوضاع کَون و فساد و عالم و عالمیان وجود دارد. و به طور کلی باید از اثر پی به مؤثر برد.


  • آیا دلیل دیگری بر اثبات صانع تعالی وجود دارد؟

    عجزِ مخلوق است در مقابل بعضی امور مربوطه به خودشان. همچنین بروز بعضی حوادث خارق العاده و فوق‌الطبیعه‌ی غیر قابل انکار و غیر مترقبه در بعضی ادوار است، مانند معجزات و غیره.


  • تعریف روح چیست؟

    روح یا نفس ناطقه، شیئی است که مایه‌ی موجودیت حیات، و مبدأ خواص احساسات، و قوه‌ی فعل و انفعالات، و منشأ اساس تشکیلات، و مدبر و مدیر انتظامات در هیولای وجود و ماهیت، و ماده و صورت، و خلقت و طبیعت هر موجودی می‌باشد.


  • خاصیت روح چیست؟

    هر جسمی تا روحی نداشته باشد زنده و باقی نخواهد ماند.


  • کیفیت خلقت روح چیست؟

    روح خلقتی است مانند هوا و مخلوقی است از نفخه‌ی نفخات پروردگاری، یا به عبارت ساده، دمیدنی است از تأیید دم کردگاری. کما اینکه قالبِ خاکی آدم تا نفخه‌ی روح بر آن دمیده نشد، زنده نگردید.


  • آیا روح فناناپذیر است؟

    نظر به اینکه علت‌العلل اصلی و مبدأ ازلی، فناناپذیر و لم یزلی است، بدیهی است ترشحات رشحات او هم ابدی خواهد بود. ارواحی هم که به اراده و امر خدا و از ترشحات رشحه‌ی فیض مبدأ اعلی و نفخه‌ی قدرت او موجود شده و می‌شوند فناناپذیرند.


  • چه صفاتی متعلق به روح (نفس ناطقه) است؟ نقش جسم، برای روح چیست؟

    صفاتی که نفس ناطقه به آن موصوف است، از قبیل علم و فهم و ادراک و شعور و اراده و اختیار، هیچ یک از اجزای جسمی متصف به آن صفات نیستند و فقط از لحاظ حرکات و سکنات، آلت اجرای اراده‌ی نفس ناطقه می‌باشند و امثال ذالک.


  • آیا روح زودتر ایجاد شده یا جسم؟

    مقارنت زمانی هم بین ایجاد روح و جسم شرط نیست. چه، همان‌طوری که بعد از فنای جسم، روح باقی می‌ماند، همان‌طور هم ممکن است قبل از جسم نیز روح وجود داشته باشد یا مقارن یکدیگر موجود گردند.


  • آیا روح با اضمحلال جسم از بین می‌رود؟

    روح شیئی است ابدی و با معدومیت و اضمحلال جسم از بین نمی‌رود.


  • پس چیست که می‌میرد؟

    در واقع، آن شئ که فنا می‌گردد جسم است و آن که زنده‌ی ابدی و بهره‌مند از نعمت پروردگاری می‌شود روح خواهد بود.


  • آیا امکان دارد در زمان حیات، روح عوض شود؟

    نظر به این‌که روح ملکوتیِ انسانی، بستگی به نفس حادثه‌ی ترکیباتِ طبیعیِ جسمیِ بشری ندارد، ممکن است روح یک بشر در همان زمانِ حیاتش بدون این‌که خودش هم متوجه شود، بنا بر حکمتی یا مصلحتی یا نتیجه‌ی عکس‌العملی، به امر خدا با یک روح دیگر تعویض گردد.


  • در آخر کار چه کسی حساب پس می‌دهد؟ روح یا جسم؟

    ممتحَن به تکالیف اوامر و نواهی الهیه و موصوف به صفت سمع و بصر، همانا نفس ناطقه است نه جسم و اجزای آن.


  • منظور از«خود» چیست؟

    خودی، غیر از جان و تن و هریک از اعضای بدن می‌باشد. بعبار‌ة اخری هیچ یک از حالات حیات و ممات در نفس کلمه‌ی «خود» مدخلیتی و تأثیری ندارند. در فارسی به معنی «من» اطلاق می‌شود، مانند جانِ من، جسمِ من، اعضایِ من، حیاتِ من، مماتِ من و غیره.